اشرف چگونه عاشق یک مـرد شد و او را کشت؟


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



ماجرایی که در رابطه با اشرف قابل ذکر است جریان قتل فجیع پالانچیان است.من پالانچیان را ندیده ام ولی عکس او را مشاهده کرده‌ام.از همه رفیقهای اشرف،سر بود و راجی در مقابل او صفر بود.قد رشید و صورت زیبایی داشت و بسیار خوش تیپ و خوش هیکل بود.

پالانچیان از خانـواده‌های بسیار متمول ارامنه ایـران بـود و نمیدانم که اشرف اولین بار او را در کجا دید که به شدت عاشقش شد.

اشرف پهلوی خواهر شاه در بین مردم به فساد مشهور بود.

زمانی که قائم مقام ساواک بودم،روزی نصیری مرا خواست.نصیری هیچگاه مرا نمی‌خواست و ما در کارمان مستقل بودیم.به هرحال،بر خلاف روال معمول،روزی مرا خواست و گفت:فلانی، گرفتاری عجیبی پیداکرده ام.جریان را پرسیدم. گفت:اشرف تلفن زده و می‌گوید پالانچیان را باید دستگیر کنید؟ آخر چرا؟ البته نصیری از این وحشت داشت که مورد اعتراض محمدرضا شاه واقع شود و لذا به من پناهنده شد.به هر روی اجازه محمدرضا کسب شد و پالانچیان توسط ساواک دستگیر و زندانی شد.

علت دستگیری پالانچیان چه بود؟بررسی کردم و معلوم شد که پالانچیان به عشق اشرف جواب منفی داده و کار به جایی رسیده که اشرف به در خانه اش میرود والتماس میکند که فقط اجازه بده 10 دقیقه وارد شوم و پهلویت بنشینم و پالانچیان با عصبانیت او را رد میکند که ولم کن،چه ازجانم میخواهی؟چرا اذیتم می‌کنی؟

اشرف که می‌بیند التماس فایده‌ای ندارد به ساواک دستور دستگیری او را میدهدکه شاید بترسد و رام شود.لذا او را گرفتند و پس از یک ماه به دستور اشرف آزادش کردند.لابد تصور کرده بود که تنبیه شده و دیگر دستورش را اطاعت می‌کند.
پس از این جریان،اشرف به فردی به نام مجید بختیار،که فامیل ثریا بود و با پالانچیان صمیمیت داشت،دستور می‌دهد که من در نوشهر یک میهمانی می‌دهم و تو پالانچیان را به آن جا بیاور، ولی نگو که من در میهمانی هستم.

پالانچیان دارای یک هواپیمای دو موتوره شخصی بود.با این هواپیما به اتفاق مجید بختیار به نوشهر می‌رود.در میهمانی،اشرف خودش را نشان نمی‌دهد و به دستور او،مجیدبختیار به اتفاق عده‌ای دختر پالانچیان را مست می‌کنند و سپس او را به اتاق طبقه بالا می‌برد.در اتاق،ناگهان اشرف ظاهر می‌شود.با دیدن او مستی از سر پالانچیان می‌پرد.

اشرف به پای پالانچیان می‌افتد و التماس و گریه می‌کند که به من رحم کن،دارم از عشق تو از بین میروم.ولی پالانچیان او را از خود دور میکند و باز جواب رد میدهد.اشرف هم عصبانی می‌شود و با حالت خشم از او جدا می‌شود و میگوید:بسیار خوب،دیگر با تو کاری ندارم! و از اتاق خارج میگردد.او به اتاق دیگری که 2-3 نفر از دوستانش بوده‌اند می‌رود و در آن جا به مأمورین ساواک دستور می‌دهد که هواپیمای پالانچیان را دست کاری کنند.

یکی دو ساعت بعد،پالانچیان که سر درد داشته مجید بختیار را برمیدارد و برای هواخوری به کنار دریا می‌برد و ناگهان هوس می‌کند که سوار هواپیما شود.در این موقع هواپیمای پالانچیان توسط ساواک دست کاری شده بود و مجید بختیار هم اطلاع نداشت،ولی تصور اشرف این بود که پالانچیان فردا صبح به تهران پرواز خواهد کرد و در راه با کوه تصادم خواهد نمود و مرگش طبیعی جلوه خواهدکرد.ولی پالانچیان همان شب هوس پرواز روی دریا میکند و به اتفاق مجید بختیار سوار می‌شوند.

هواپیما پس از چند کیلومتر پـرواز ناگهان سقوط میکند و هر دو کشته می‌شوند.

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب




:: موضوعات مرتبط: تاریخی , ,
:: بازدید از این مطلب : 328
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : Bahram
ت : دو شنبه 25 دی 1391
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:









نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان Harmonic... و آدرس bahram3.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com